زاویه دید : این ماجرا دو حقیقت دارد
جولای 3, 2025
ارسال شده توسط نویسنده
4 بازدید

زاویه دید | این ماجرا دو حقیقت دارد: تو کدام را میبینی؟
تا حالا فکر کردی شاید حقیقتی که میبینی، فقط یک نیمهی داستان باشد؟ شاید این زاویه دید ما باشد ؟ زندگی پر است از لحظههایی که اگر کمی چشممان را بچرخانیم، همان دشمن، دوست میشود و همان مشاجره، فرصتی برای درک متقابل.
تا حالا فکر کردی شاید حقیقتی که میبینی، فقط یک نیمهی داستان باشد؟ زندگی پر است از لحظههایی که اگر کمی چشممان را بچرخانیم، همان دشمن، دوست میشود و همان مشاجره، فرصتی برای درک متقابل.
داستان: مشاجرهای که دو حقیقت داشت
روز جمعه، امیر و سعید مثل همیشه برای کوهنوردی آخر هفته قرار گذاشتند. اما این بار، برنامهشان به مشاجرهای ختم شد که دوستی دیرینهشان را به مرز فروپاشی رساند.
روایت امیر:
«از یک هفته پیش برنامه را چیده بودم. حتی مسیر، زمان حرکت و وسایل مورد نیاز را به سعید گفته بودم. اما درست یک ساعت مانده به حرکت، زنگ زد و گفت خواب مانده است. بعد هم با کلی تأخیر رسید و وقتی آمد، هیچ وسیلهای نداشت. من از دست بیمسئولیتیاش عصبانی شدم و سرش داد زدم. آخر چطور میشود کسی اینقدر بیخیال باشد؟»
روایت سعید:
«هفتهی سختی داشتم. چند شب نخوابیده بودم، چون مادرم بیمار بود و شبها از او پرستاری میکردم. صبح که بیدار شدم، دیدم امیر چند بار تماس گرفته. خودم را به زحمت رساندم که قولم را نشکنم. اما به محض رسیدنم، بهجای اینکه حالم را بپرسد، سرم داد زد که بیمسئولیت هستم. احساس کردم دوستی ما برایش هیچ ارزشی ندارد.»
دو دوست، یک ماجرا. اما دو حقیقت کاملاً متفاوت. امیر فقط بیبرنامگی و تأخیر را دید. سعید فقط بیرحمی و بیمهری را.
حالا سؤال اینجاست: تو کدام حقیقت را میبینی؟
⸻
جهت مطالعه : دانلود کتاب در آستانه پرتگاه نوشته منصور بینا
دو حقیقت یک ماجرا
در زندگی روزمره، تقریباً هر ماجرایی که میبینیم یا در آن نقش داریم، میتواند دو (یا چند) حقیقت داشته باشد. این حقایق ناشی از زاویه دید، تجربیات قبلی و انتظارات ذهنی ما هستند.
همان ماجرای امیر و سعید، اگر از نگاه یک ناظر سوم بررسی شود، احتمالاً ترکیبی از هر دو روایت خواهد بود: برنامهریزی ناقص امیر، خستگی و گرفتاریهای سعید، و البته یک سوءتفاهم ساده که به مشاجره انجامید.
اما چرا ما اغلب فقط یکی از حقیقتها را میبینیم؟ دلیل این امر در ذهن و ادراک ماست.
⸻

قدرت زاویه دید
ذهن ما طوری طراحی شده که دنیا را از زاویه نگاه خودش تفسیر کند. هر فرد بهطور طبیعی رویدادها را از دریچهی تجربهها، ارزشها، باورها و احساساتش میبیند. این زاویه دید مثل یک عینک است:
•کسی که عینک «بیمسئولیتی» به چشم دارد، فقط سهلانگاریها را میبیند.
•کسی که عینک «بیمهری» به چشم دارد، فقط بیتوجهیها را میبیند.
از نظر روانشناسی ادراک، ما تمایل داریم به اطلاعاتی توجه کنیم که باورهای قبلیمان را تأیید کند (اثر تأییدگرایی یا confirmation bias). به همین دلیل در همان لحظهای که واقعیت در حال رخ دادن است، ذهن ما در حال تکهتکه کردن، حذف کردن و بازآفرینی واقعیت بر اساس زاویه دیدمان است.
نمونهای از دنیای امروز: قضاوتهای شتابزده در شبکههای اجتماعی
آیا تا به حال دیدهای که یک کلیپ کوتاه از مشاجرهای در خیابان یا رفتار یک چهره معروف پخش شود و سیل قضاوتها فوراً آغاز گردد؟
•عدهای با قطعیت میگویند: «این فرد بیادب است.»
•عدهای دیگر با همان قطعیت میگویند: «نه، حتماً دلیل خوبی داشته.»
واقعیت این است که همان چند ثانیه و همان تصویر برای هر کدام حقیقت متفاوتی ساخته است. چون ما نه حقیقت عینی را، بلکه حقیقت در چارچوب نگاه خودمان را میبینیم.
⸻
تمرینهای تغییر نگاه
خبر خوب این است که زاویه دید را میتوان تغییر داد. این مهارت مثل تقویت عضلهای است که با تمرین رشد میکند. در ادامه، چند تمرین ساده اما تأثیرگذار برای گسترش زاویه دید را معرفی میکنم:
۱. روایت دوم را بنویس
هرگاه از کسی یا چیزی ناراحت شدی، یک لحظه توقف کن و بنویس: «اگر من جای او بودم، چطور به ماجرا نگاه میکردم؟»
حتی اگر اولش به نظرت غیرواقعی بیاید، همین تلاش ذهنی باعث میشود نگاهت بازتر شود.
بیشتر بخوانید : رهایی ذهن از افکار مزاحم در عصر دیجیتال
۲. سؤال طلایی بپرس
به جای قضاوت فوری، از خودت بپرس:
«چه واقعیت پنهانی ممکن است وجود داشته باشد که من نمیدانم؟»
این سؤال ساده ذهن را وادار به کندوکاو در زوایای نادیده میکند.
۳. تجربههای متضاد جمع کن
سعی کن با افرادی صحبت کنی که زاویه دیدشان با تو متفاوت است. به حرفهایشان واقعاً گوش کن، بدون اینکه بخواهی بلافاصله پاسخ بدهی یا دفاع کنی. این کار به مغزت یاد میدهد حقیقتهای متنوع را ببیند.
۴. روزانه یک «ماجرای دوحقیقتی» ثبت کن
در پایان هر روز، یک موقعیت را انتخاب کن که در آن زاویه دید دیگری هم میتوانست وجود داشته باشد و بنویس آن زاویه دید چه بوده است. این تمرین، ذهن را به دیدن چندوجهی واقعیت عادت میدهد.
⸻
نتیجهگیری: حقیقت نسبی است و زاویه دید ما آن را میسازد
حقیقت، آنگونه که ما تصور میکنیم مطلق و تغییرناپذیر نیست. هر ماجرا، به تعداد نگاههای ممکن، حقیقت دارد. ما با عینکی که به چشم زدهایم، دنیا را میبینیم و همان را «واقعیت» مینامیم. اما اگر عینکمان را عوض کنیم، دنیا عوض میشود.
داستان امیر و سعید شاید به ظاهر ساده باشد، اما نمونهای از هزاران ماجرای روزانهی ماست. ماجرایی که با تغییر زاویه دید میتوانست به جای مشاجره، به درک متقابل و حتی تعمیق دوستی بینجامد.
یادمان باشد، تغییر نگاه، آغاز تغییر حقیقت است.
⸻
از تو میخواهم…
حالا نوبت توست.
یک داستان واقعی از زندگی خودت بنویس که دو حقیقت داشت. یک ماجرایی که وقتی از نگاه خودت دیدی، یک معنی داشت و وقتی از نگاه دیگری دیدی، معنای کاملاً متفاوتی پیدا کرد.
این تمرین را همین حالا انجام بده و ببین چطور ذهن و دلت باز میشود.
دیدگاهتان را بنویسید