اگر فقط ۲۴ ساعت فرصت داشتی

اگر فقط ۲۴ ساعت فرصت داشتی … سفری به دل عدمقطعیت، ترس و بیداری
تصور کن برای لحظهای دنیا در سکوت فرو میرود و تنها جملهای در ذهنت تکرار میشود: «اگر فقط ۲۴ ساعت فرصت داشتی …»
چه میکردی؟ آیا به آغوش کسانی میرفتی که دوستشان داری؟ آیا با ترس چشم در چشم مرگ میشدی یا با شهامت، زندگی را در یک نفس بیشتر به درون میکشیدی؟
این سناریو شاید خیالی به نظر برسد، اما میتواند هر لحظه برای هر کدام از ما اتفاق بیفتد — زمانی که دنیا در برابر پایان متحد میشود و لحظهها مثل دانههای شن از دستمان میگریزند.
ساعت آخر
چشمانت را ببند. نفس بکش. عمیق و آرام. حالا تصور کن گوشیات زنگ میخورد. صدایی جدی و بیاحساس آن سوی خط میگوید:
«وقتت تمام شده. فقط ۲۴ ساعت دیگر زندهای.»
نه توضیحی هست، نه راه فراری. بیماری، حادثه، سرنوشت، یا شاید چیزی ورای درک تو. فقط همین را میدانی: ۲۴ ساعت.
نگاهت به ساعت دیواری میافتد. عقربهها بیرحمانه جلو میروند. ثانیهها مثل دانههای شن از میان انگشتانت میگریزند.
حالا چه میکنی؟
آیا به سراغ کسانی میروی که دوستشان داری؟ به گناهان گذشتهات فکر میکنی؟ با ترس به مرگ خیره میشوی یا با شجاعت به استقبالش میروی؟
شاید بخواهی فرار کنی، قایم شوی، یا برای اولین بار واقعاً زندگی کنی.
این سناریو یک خیال نیست. این لحظه ممکن است برای هرکدام از ما، هر روز، هر ساعت فرا برسد. عدمقطعیت زندگی، سایهای است که همیشه با ماست، حتی وقتی وانمود میکنیم که نیست.
بیشتر بخوانید: هفت اصل معنوی برای مدیریت هوشمند
🧠 تحلیل روانشناختی و فلسفی: انسان و عدمقطعیت مرگ
ما انسانها عاشق قطعیت هستیم. از کودکی یاد میگیریم که برای آینده برنامه بریزیم، پسانداز کنیم، هدف بگذاریم، و رویا ببافیم. اما زیر همهی این نظمهای خودساخته، یک حقیقت خاموش خفته است:
هیچ چیز، هیچ چیز قطعیت ندارد.
فروید، پدر روانکاوی، مرگ را یکی از دو نیروی بنیادی ناخودآگاه میدانست. مرگ ویرانگر است، اما همزمان یادآور زندگی است. از نگاه اگزیستانسیالیسم، بهویژه در فلسفهی هایدگر، مواجههی اصیل انسان با مرگ، او را به بودنِ اصیل میرساند.
وقتی مرگ را پیش چشم ببینی، دیگر نمیتوانی خود را با روزمرگی گول بزنی. دیگر نمیشود پشت عادتها قایم شد.
روانشناسی مرگ میگوید انسان وقتی با عدمقطعیت نهایی (مرگ) روبرو میشود، واکنشهایی چون:
✔ انکار («امکان ندارد این برای من رخ دهد»)
✔ خشم («چرا من؟ چرا حالا؟»)
✔ چانهزنی («اگر معجزهای شود، من…»)
✔ افسردگی («همه چیز تمام شد»)
✔ و نهایتاً پذیرش
را تجربه میکند.
اما سؤال عمیقتر این است: چرا ما به قطعیت نیاز داریم؟ چون عدمقطعیت، مثل آینهای است که پوچی، آسیبپذیری و ناتوانی ما را نشان میدهد. و این ترسی عمیقتر از خود مرگ است.
⚡ روایتی واقعی: ملاقات با عدمقطعیت در مرز مرگ
احمد، ۴۳ ساله، مدیر موفق یک شرکت فناوری، در یک صبح پاییزی، پشت فرمان خودروی خود به سمت محل کارش میرفت. تصادف شدید، شیشههای خردشده، خون، و تاریکی…
او ماهها بعد تعریف کرد:
«در آن لحظهای که بدنم بیحرکت بود و صدای آمبولانس را از دور میشنیدم، زمان متوقف شد. واقعاً انگار همه چیز ایستاد. فهمیدم هیچ برنامهای، هیچ پولی، هیچ جایگاه اجتماعی نمیتواند حتی یک ثانیه زمان به من اضافه کند. آنچه مانده بود، خاطرهی لبخندهای دخترم، بوی غذای مادرم، و حسرت کارهایی بود که نگذاشتم دلم بخواهد انجامشان دهم.»
احمد نجات پیدا کرد. اما آن تجربه برای او یک تولد دوباره بود. شرکتش را فروخت، به سفر رفت، و باقی زندگیاش را صرف آموزش و کمک به دیگران کرد.
✍ دعوت به تعامل: تو چه میکنی؟
حالا نوبت توست. همین حالا، بدون اینکه صبر کنی برای «زمان مناسب»، بنویس:
_ اگر فقط ۲۴ ساعت دیگر زنده باشی، چه کسی را میبینی؟
_ چه چیزی را میگویی؟
_ چه چیزی را رها میکنی؟
_ چه آرزویی را حتی برای چند ساعت تجربه میکنی؟
دست به قلم شو. همین الان. میتوانی این تمرین را در یک دفترچه بنویسی، یا همین جا خلاصهای برای خودت یادداشت کنی. مهم نیست چقدر کوتاه یا بلند. مهم این است که به خودت رو راست باشی.
🌟 نتیجهگیری: زندگی در لحظه، پذیرش عدمقطعیت
عدمقطعیت، دشمن ما نیست. عدمقطعیت، همان چیزی است که زندگی را ارزشمند میکند. اگر میدانستیم زمان مرگمان کی است، زندگی طعم خودانگیختگی، عشق، شجاعت و رویا را از دست میداد.
هر لحظه که نفس میکشیم، معجزهای است. هر سلام، هر آغوش، هر لبخند، فرصتی است تکرارنشدنی.
بیایید به جای جنگیدن با عدمقطعیت، آن را در آغوش بگیریم. بیایید یاد بگیریم هر روز را چنان زندگی کنیم که انگار همان ۲۴ ساعت است. بیایید امروز، همین حالا، به کسی که دوستش داریم زنگ بزنیم. بیایید کاری را که همیشه به فردا موکول میکردیم، امروز آغاز کنیم.
چون حقیقت این است: هیچکس فردا را به تو تضمین نکرده است.
👣 پیشنهاد پایانی:
همین حالا یک قدم کوچک بردار. زنگ بزن. نامه بنویس. در آغوش بگیر. ببخش. رویا بساز.
زندگی همین لحظه است.
برای آشنایی بیشتر با استاد منصور بینا کلیک کنید.
ما را در اینستاگرام همراهی کنید.
دیدگاهتان را بنویسید